cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

داستان های زندگی

داستانهای واقعی و زیبا

Show more
Advertising posts
117 295
Subscribers
+43624 hours
-4 0607 days
+94130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

00:03
Video unavailable
چراغ دلتون روشن 💫شبتون بخیر💫 "الهی امشب". ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ "قلبہای ‌ما ﺑﺰﺩﺍﯼ".. و "نور ایمانت" را در "قلبهایمان جاری کن".🌙 ✨شبتــــون دور از غم بـــــه امیــــــد فردایــــے بهتر بدرود 👋 ❤️ @khodavzendgiie
Show all...
2.84 KB
12🙏 6👍 5
#مطالبی که برای خواندنش به چنل دعوت شدین👇👇 لیست اول داستانها👉👉 لیست دوم داستانها👉 در صورت پیدا نکردن هر داستان👇 @Pariroyaham
Show all...
👍 2 1
00:03
Video unavailable
چراغ دلتون روشن 💫شبتون بخیر💫 "الهی امشب". ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ "قلبہای ‌ما ﺑﺰﺩﺍﯼ".. و "نور ایمانت" را در "قلبهایمان جاری کن".🌙 ✨شبتــــون دور از غم بـــــه امیــــــد فردایــــے بهتر بدرود 👋 ❤️ @khodavzendgiie
Show all...
2.84 KB
#اينو بخونین و اگه لبخندی زدین ... این لبخندو به دیگرون هم هدیه کن یـــــادت میاد؟؟؟ وقتی کوچیک بودیم ... تلویزیون ؟ با شام سبک ؟ با پنکه شماره 5 ؟ مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت ... یـــــادت میاد؟؟؟ _وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم... میپریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم مینشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم یـــــادت میاد؟؟؟ _وقتی مامان میپرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو 6 و کوچکه رو 4 ... _وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی؟؟ _نوک مداد قرمزای سوسمار که زبون میزدی خوشرنگ تر میشد ... _تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم ... _پاک کن های جوهری ک یه طرفش قرمز بود و یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم خودکار رو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکردیم یا سیاه و کثیف میشد 😣 یـــــادت میاد؟؟؟ _فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه ❤️ _در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه ؟؟ _اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی و دهنتو با دستت پاک میکردی ؟؟ بگذارش به اشتراک تا لبخند رولب همه جاری کنی 🌹 اين متن آرامش خوبی به آدم میده ... ای کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدیم ❤️ @khodavzendgie
Show all...
👍 48😭 11 4👏 2
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷طلا از صبح امروز با نوسان شدید مواجه شده 👇👇 کانال اتحادیه طلا و جواهرات تهران mazenehtaalaa@ داره لحظه ای قیمت میزنه ⭕️👉👉
Show all...
👍 6
#قسمت4 #سرگذشت معین از اونجایی که میدونستم سارا بهم خیلی وابسته است و ممکنه از نظر روحی به هم بریزه یا برخورد بدی داشته باشه از حجت کمک گرفتم گفتم به خواهرش بگه تا اون باهاش صحبت کنه چشمتون روز بد نبینه وقتی سارا فهمید نمیخوام دیگه باهاش باشم زنگ زد و هرچی از دهنش درامد بهم گفت در مقابل بی احترامیش فقط سکوت کردم تا خودش رو خالی کنه اما فرداش که با ماشین بابام رفتم دانشگاه از لجش بارژلب روی شیشه چندتا فحش زشت نوشته بود و لاستیک ماشین رو پنچر کرده بود هرکس دیگه جای من بود باهاش برخورد میکرد اما من بازم هیچی نگفتم چون دنبال دردسر نبودم یا بهتره بگم عشق مریم کورم کرده بود و سارارو نمیدیدم.. سارا خیلی بهم وابسته بود و نمیخواست قبول کنه من دیگه نمیخوام این رابطه رو ادامه بدم یه کم اذیتم کرد تا اینکه بیخیال شد ولی ارزششو داشت چون من عاشق مریم بودم دوست نداشتم با کس دیگه ای رابطه داشته باشم البته به مریم ابرازعلاقه نمیکردم میخواستم مطمئن بشم واقعا دوستم داره و بلاخره بعدازچندماه حرف دلش رو بهم زد و گفت عاشقمه وقتی خیالم از بابت مریم راحت شد برنامه ریزی کردم برای اینده از پدرم خواستم یه کم بهم سرمایه بده تا با یکی از دوستام شریکی مغازه بزنم و کنار درسم یه شغلی هم داشته باشم... پدرم گفت من تمام سرمایه مغازه روبهت میدم تامستقل بشی وبدون شریک برای خودت کارکنی باکمک پدرم مغازه لوازم یدکی ماشین زدم مریم وقتی فهمیدخیلی خوشحال شدحسابی بهم روحیه دادگفت مطمئنم موفق میشی ازاونجای که موقعیت مکانی مغازه ام خوب بودخیلی زودکارم گرفت به درامدرسیدم تمام اینارومن ازبرکت وجودمریم میدونستم یابهتره بگم پاقدمش توزندگیم خوب بود خلاصه کناردرس خوندن مغازه ام باکمک بابام و یه فروشنده میچرخوندم تواین مدت اصلامریم ندیده بودم حسابی دلم براش تنگ شده بود یادمه یه شب که باهم چت میکردیم گفت این فاصله اذیتم میکنه کاش نزدیک بودیم مثل بقیه درهفته چندبارهمدیگررومیدیدیم اون شب وقتی خواستم بخوابم یه فکری به سرم زدونیمه های شب ماشین بابام روبرداشتم بی خبررفتم اصفهان. #ادامه دارد ❤️@khodavzendgiie
Show all...
👍 63 14👎 6🌚 5👏 3💋 1
#قسمت سوم سرگذشت زندگی معین اون چندروزی که خونه خالم بودم چندباری بامریم تلفنی صحبت کردم و حالش رو پرسیدم. یه حس عجبی بهش داشتم که تو رابطه ی دوستی با سارا نداشتم!! روزی که میخواستیم بریم سمت شیراز مریم گفت بیا همون پارک سر کوچه میخوام ببینمت. ساعت ۹ صبح باهاش قرار گذاشتم چون قرار بود ما بعداز ناهار با خالم اینا راه بیفتیم.. انقدر مشتاق دیدنش بودم که نیم ساعت زودتر رسیدم سرقرار سرم تو گوشیم بود که مریم روبه روم وایستاد، اروم سلام کردم.. سرمو که بلند کردم باورم نمیشد اینی که روبه روم وایستاده همون دختریه که تو پارک دیدمش و کمکش کردم. موهای فرش از زیر شالش ریخته بود بیرون و بدون ارایش انقدر خوشگل بود که محوش شده بودم. وقتی دید چشم ازش برنمیدارم گفت اقا معین مگه هیولا دیدی اینجوری زول زدی بهم؟ یه لحظه به خودم امدم باخجالت گفتم ببخشید از اون روز هیولا بودی و الان فرشته ای. با این حرفم بلند خندید گفت از یه ادم چاقو خورده توقع چی داشتی هااا.. مریم یه بسته گز و یه ساعت مارک مردونه بهم کادو داد و گفت اینا قابل شمارو نداره. میدونستم اگر ازش نگیرم ناراحت میشه ساعتو جلوی خودش بستم به دستم و گفتم راضی به زحمتتون نبودم خانم!!! گفت قابل شمارونداره. اون روز با مریم خیلی حرف زدیم تقریبا یه شناخت کلی از هم پیدا کردیم مریم یه خواهر کوچیکتر از خودش داشت که با نامادری و پدرش زندگی میکردن گفت وقتی بچه بودم مادرمو ازدست دادم پدرم ازدواج مجدد داشته و برخلاف تصور من از نامادریش خیلی راضی بود اشنایی منو مریم ازهمین جا شروع شدو بیشتراوقات باهم چت میکردیم.. من دریک نگاه واقعا عاشقش شده بودم ولی نمیخواستم فعلا این موضوع روبهش بگم تا حس اون رو نسبت به خودم بدونم. وقتی از سفر برگشتیم تصمیم گرفتم رابطه ام رو با سارا تموم کنم چون قلبا مریم دوست داشتم و نمیخواستم با کس دیگه ای رابطه داشته باشم... ❤️@khodavzendgiie
Show all...
👍 57 13👏 3
00:27
Video unavailable
#بفرست برای داداش جونت فوق العادس ممنون از حضور گرمتون #با اشتراک پستها ما رو حمایت کنین ❤️👌 ❤️ @khodavzendgie
Show all...
1.46 MB
10👍 1😢 1🍌 1
#اينو بخونین و اگه لبخندی زدین ... این لبخندو به دیگرون هم هدیه کن یـــــادت میاد؟؟؟ وقتی کوچیک بودیم ... تلویزیون ؟ با شام سبک ؟ با پنکه شماره 5 ؟ مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت ... یـــــادت میاد؟؟؟ _وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم... میپریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم مینشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم یـــــادت میاد؟؟؟ _وقتی مامان میپرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو 6 و کوچکه رو 4 ... _وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی؟؟ _نوک مداد قرمزای سوسمار که زبون میزدی خوشرنگ تر میشد ... _تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم ... _پاک کن های جوهری ک یه طرفش قرمز بود و یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم خودکار رو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکردیم یا سیاه و کثیف میشد 😣 یـــــادت میاد؟؟؟ _فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه ❤️ _در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه ؟؟ _اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی و دهنتو با دستت پاک میکردی ؟؟ بگذارش به اشتراک تا لبخند رولب همه جاری کنی 🌹 اين متن آرامش خوبی به آدم میده ... ای کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدیم ❤️ @khodavzendgie
Show all...
👍 18 7🥰 2😢 1
⭕️👈تلنگر 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 ⛔️داستان کوتاه 🔰دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپيما امدند. زمانی که خلبان‌ها وارد هواپیما شدند زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام كند دوربین مخفی بوده است.اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.یکی از خلبانا به دیگری گفت:« میترسم یکی از همین روزا مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن ‌کنند و ما نفهمیم کی باید از زمین بلند شیم، اونوقت کارهمه‌مون تمومه !» 🔅 شما اکنون پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شدید.. شادکام باشید ولی جیغ رو بزنید..‼️ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ❤️ @khodavzendgiie
Show all...
👍 53😁 12👎 1 1🔥 1
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.