قصر رمان
^ بسم الله الرحمن الرحیم ^ • به چنل قصر رمان خوش آمدید 💜 @novelmaan • گپ قصر رمان: @novelmaan_comments • تبلیغات: @tablighat_novelmaan • ارتباط با ادمین: @Vaniillope
Show more48 945
Subscribers
-5024 hours
-1167 days
-83930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#اقای_دکتر
#۱
_قبل اینکه دخترتو عقد کنم میخوام چکش کنم!
_چی؟ نخیر از این خبرا نیست
نگاهی به دخترک انداختم سپس شونه ای بالا انداختم :خب پس منم عقد نمیکنم ، معلوم میخوای دختر دست خورده به من بندازی!
اینو که گفتم بهش برخورد و گفت هر کاری که میخوای بکن! بعد از اتاق رفت بیرون ، با رفتنش به دختره نزدیک شدم و خوابوندمش رو زمین و دامنشو بالا دادم و مشغول معاینه شدم هوش از سرم پرونده بود و دلم میخواست همین الان ماله بشه شیطون گولم زد و سرمو بردم جلو میخواستم ببوسمش که در باز شد و صدای مادرش به گوشم رسید ...👇❌
https://t.me/+EPTXT4jBY785ODdk
https://t.me/+EPTXT4jBY785ODdk
اشکالی نداشت اگر گاهی بدون دلیل قابل توضیحی از جهان و آدمها فاصله میگرفتیم و دنبال خلوتی برای ادامه دادن میگشتیم.
ما انسان بودیم و انسان حق دارد هم غمگین باشد، هم شاد! هم نزدیک شود، هم دور. هم دلش در جمع بودن بخواهد، هم به کنج خلوتی پناه ببرد.
ما انسان بودیم با احساساتی متنوع و متغیر و غیرقابل پیشبینی...
اشکالی نداشت اگر در نهایت قدرت، گاهی ضعیف میشدیم.🩵
👍 5
#اقای_دکتر
#۱
_قبل اینکه دخترتو عقد کنم میخوام چکش کنم!
_چی؟ نخیر از این خبرا نیست
نگاهی به دخترک انداختم سپس شونه ای بالا انداختم :خب پس منم عقد نمیکنم ، معلوم میخوای دختر دست خورده به من بندازی!
اینو که گفتم بهش برخورد و گفت هر کاری که میخوای بکن! بعد از اتاق رفت بیرون ، با رفتنش به دختره نزدیک شدم و خوابوندمش رو زمین و دامنشو بالا دادم و مشغول معاینه شدم هوش از سرم پرونده بود و دلم میخواست همین الان ماله بشه شیطون گولم زد و سرمو بردم جلو میخواستم ببوسمش که در باز شد و صدای مادرش به گوشم رسید ...👇❌
https://t.me/+EPTXT4jBY785ODdk
https://t.me/+EPTXT4jBY785ODdk
👎 1
نام رمان: #پلکان_مرگ
نویسنده: #فاطمه_السادات
ژانر: #ترسناک
خلاصه:
بوی خون، طعم مرگ، هوس کشتن و شهوت خوردن، همه را میخواهم. یا نیا، یا اگر آمدی، دیگر راه بازگشتی نخواهی داشت. تا لحظهای که قطرهقطرهٔ خونت را در گیلاس بلورینم بنوشم، راهی برای فرار نداری. به گویش دیگری، دستبهمهره حرکت است، اما اینجا خبری از سرباز پیاده و وزیر سواره نیست. اینجا شاهی است که شطرنج خونین را با انگشتهایش تمیز میکند و با لذت خون را میلیسد. آری، این منم، یک پَروای شیطانی!
╭๛•ᑕᕼᑎᏞ : •@novelmaan •
╰❥•━━━━━━━━━━━━━━━
👍 1👎 1
Photo unavailableShow in Telegram
ببینید برا استایلای بهاری وتابستونی چی پیدا کردم 😭💜🔥
ساعتای پاستلی کیوتتتتت ⏰💝
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.