cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

🔥شیطان🔱یاغـــی🔥

تا انتها رایگان... پنج شنبه و جمعه پارت نداریم... بدون سانسور🔞 وانشات فقط در vip❌ دشنه به زودی @roman_reyhaneniakaam

Show more
Advertising posts
56 884
Subscribers
-13824 hours
-8277 days
-55530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

- نوک سینه هات چه رنگیه؟ چشام درشت شد. - ن... نمیتونم این و جواب بدم. جرات. هشدار داد. - آخرین باره که عوض می‌کنی ها! این یکی و باید انجام بدی. سر تکون دادم. - اوکی قبول. چشاش درخشید. - سینه هات و نشونم بده. با اینکه خجالت می‌کشیدم، دکمه پیراهنم و باز کردم. - جاوید اقا اینم نامردیه م... آخ! مک زد و زبون داغش و ...💦🔞 https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk پسره لعنتی تو بازی جرات حقیقت سینه های دختر همسایه رو کبود می‌کنه و...😂💦🔞 #دارای_صحنه‌های_باز
Show all...
Repost from N/a
‍ ‍ ‍ ‍ #پارت۱ -این صیغه منع رابطه جنسی داره؟ برای آشناییه؟! عاقد همان‌طور که برگه‌های روی میز را بالا و پایین می‌کرد پرسید. خجول و شرمگین جواب دادن را به فرازی که پر از اخم ایستاده بود، سپردم. -خیر... تو سندت قید کن بلامانع! سرم به زیر افتاد و مصرانه به کفپوش‌های سرامیکی چشم دوختم. -استغفرالله! طفل معصوم آب شد بابا جان. اولِ صبح شوخیت گرفته؟! شوخی؟! او کاملا جدی بود. حتی در قراردادی که صحبت کردیم هم تاکیدش فقط روی رابطه‌ی بی‌حد و مرز بود و بس. وسط اتاق ایستاده و بی‌انعطاف به عاقدی که ته‌چهره‌اش می‌خندید خیره بود. جوری که می‌ترسیدی هر لحظه برود و یک صندلی بر سرش خورد کند. -بخون آقا! نزدیکم شد. روی صندلیِ کنارم نشست و جابه‌جا شد، تا لب‌هایش را به گوشم برساند. -تو آب شدی؟! دیگه نمی‌دونه هدفِ این صیغه رابطه‌ست و واسش التماسم کردی. مانتویم را میانِ مشتم فشردم. - توروخدا، آبروم و نبرید. عاقد هم تا این صیغه را می‌خواند جان به لبم می‌کرد. -بسم‌الله! بخونم پس... اما دوباره نگاهی به کاغذهای به‌هم ریخته‌ی مقابلش انداخت. -امروز نماز صبح خواب موندم، نظم زندگیم به‌هم ریخته. مهریه طی کردید؟! عصبی از دست‌دست کردن‌های عاقد نچی گفتم و پاهایم مضطرب روی زمین ضرب گرفتند. -به منشی گفتم. ده تا سکه. او با سرعت چیزهایی روی کاغذش یادداشت کرد. -می‌دونی که مهریه‌ی صیغه حتما باید پرداخت شه؟ اندازه‌ی جیبت مهر کن که مدیون نشی. ده سکه می‌شه حدود سیصد میلیون. خبر از ثروت بی‌حد و حصرِ مرد کنارم نداشت، وگرنه که صد سکه‌اش می‌کرد. -لابد دارم که مهرش کردم.  می‌خونی یا پاشم برم؟ اول صبح خدارو معطل کردی، حالا نوبت ماست؟! عاقد یک تنه گند زده بود به اعصاب نداشته‌ی این مرد و قصد نداشت تمامش کند. -باشه پسر جان. عجله کار شیطونه. این دخترم سهم خودته نگران نباش. شناسنامه‌ام را برداشت و با باز کردنش، ابروهای جو گندمی‌اش به‌هم نزدیک شدند. -این دختر که دوشیزه‌ست. پدرش باید برای رضایت بیاد. اخمی که این چند روز دائم بر چهره داشت، غلیظ‌تر شد و نگاهش رنگ خشم گرفت. -ببین سلیطه امروز برسیم خونه واسه این شرط و شروط مذخرفت من می‌دونم و تو. بزاقم را سخت پایین فرستادم. همین‌جوری‌اش هم این چند روز تا توانست با حرف‌هایش آزارم داد. وای به روزی که محرمش می‌شدم و دیگر نمی‌توانستم با حلال و حرام دور نگهش دارم. خدا به دادم برسد با صبری که امروز لبریز شده بود و کارهایی که پیش نمی‌رفتند. دوباره از جا بلند شد. -پدرش فوت کرده. گواهی فوت پدر و مادرش و نامه‌ی دادگاه و اجازه‌ی قاضی هم روی میز  هست. خودشم که نوزده سالشه. وکیل وصی نمی‌خواد. شاه که خودم باشم بخشیده بودم، شاه‌قلی که عاقد باشد، نمی‌بخشید. -نمی‌شه پسرم جد پدری چی؟! به سختی صدای گم‌شده‌ام را پیدا کردم. -ندارم. پدر و مادرم برای پرورشگاه بودن. نامه‌ی دادگاه هست. نگاهِ سنگینش باعث شد سرم به زیر بیفتد. به او گفته بودم از روستا فرار کرده‌ام و جایی برای رفتن ندارم. حال می‌شنید که بی‌کس و کارم. - اگه اون صیغه و بخونی خودم می‌شم کَس و کارش. بخون تا نماز ظهرتم قضا نشده حاجی. نفسِ گره خورده در سینه‌ام را بیرون فرستادم. فکر می‌کردم برای این دروغ همه چیز را فسخ می‌کند، اما او یه برده می‌خواست. و چه چیز بهتر از دخترکی بی‌پناه و بی‌کَس و کار؟ -باشه بشین پسر. چند وقته بود؟! هم‌زمان با هم دو مدتِ متفاوت اعلام کردیم. من گفتم یک سال و او: -سه ماه. سر بلند کردم و نگاهم در چشمانِ ریزشده‌اش گره خورد. -یک‌سال و توافق کردیم آقا. خیره در چشمانم با صدای بم و دور‌گه‌اش پچ زد: -شش ماه بخون. https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 https://t.me/+Wbz_gwn77DlhOGQ0 #عاشقانه #انتقامی #بزرگسال🔞 برای خوندن همین بنر #سه‌پارت‌اول‌رمان و سرچ کنید.
Show all...

Repost from N/a
-زن ۷ ماه حامله تو از خونه بیرون کردی؟ تف به غیرتت بیاد پسر -اون که چیزی نیست با کمربند سیاه و کبودش کردم بعد انداختمش بیرون وقتی زیر دست و پام التماس میکردم تا نزنمش باید میدیدیش دختر فریدون کم مونده بود کفشام و ببوسه که به خودش و توله ش رحم کنم -چجوری تونستی؟ اون طفل معصوم بچه خودت و حامله بود قلبش درد میکرد اگه بلایی سرش بیاد چی؟ اگه...اگه زبونم لال بمیره... -به درک ،بمیره واسه تخم حروم فریدون دل نسوزون مادر من مرده و زنده ش برام فرقی نداره اگه خبر مرگش و آوردن بگو برای فاتحه خونی برم -نکن مامان جان...اینجوری آروم نمیشی بچه خودت و حامله ست تک خنده ای کردم: -آره...اول بهش تجاوز کردم و حامله شد اونم نه یبار...چند بار نمیدونی وقتی زیرم بود و کتکش زدم چجوری رام شده بود میدونست گسی کمکش نمیکنه اینا رو میگم تا دلت خنک بشه و بدونی از فریدون انتقامم و گرفتم کیان سراسیمه وارد خونه شد،انگار ترسیده بود -ایزد ... دختره ...دختره رو بردن بیمارستان دکترا گفتن باید عمل بشه اما امیدی بهش نیست گفتن پدر بچه بیاد رضایت بده عملش کنیم والا جونش در خطره به طرف ماشین دوییدم تا خودم رو به بیمارستان برسونم . گفته بودم مرده و زنده ش برام مهم نیست اما حالا آرزو میکردم یبار دیگه اون ۲ تا گوی میشی رنگش و ببینم... https://t.me/+f7K365o9Fd1mNDc0 https://t.me/+f7K365o9Fd1mNDc0 https://t.me/+f7K365o9Fd1mNDc0 https://t.me/+f7K365o9Fd1mNDc0 من ایزدم ! کاپیتان ایزد توتونچی... دلم برای میشی های پر آب دخترک لرزیده بود،وقتی زیر مشت و لگد جون خودم و قسم میداد تا نزنمش فهمیدم دلم لرزیده ولی زدمش تا انتقام بگیرم وقتی خونریزی داشت با شناسنامه سفید انداختمش بیرون اما نمیدونستم یروز برای دیدن همون میشی های خوش رنگ تمام کوچه های شهر و میگردم...
Show all...
دیــــو و دلبــــر

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم شاه دزد عروس نحس دختر دهاتی تعرفه تبلیغات : @divodelllbar رمان دیگه: @khAT00Nam @Tokam @styllgrafi @text_ghallb 🔵پارت اول

https://t.me/c/2071617125/8

رمانای تکمیل شده:

https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

Repost from N/a
_داداش…سرده خب…ماشین سخت گیر میاد…بذار ماهورم ببریم با خودمون… کوروش اخم کرده…بازوی ثنا را محکم میگیرد و سمت در می کشاند: _نمیخواد دلت واسه این بسوزه…زبونش زیادی دراز شده…یه کم سرما بکشه حالش جا میاد… زبان درازم را پای علاقه نداشتنم به رابطه گذاشته بود… پریود بودم و دلم سکس نمیخواست که در آخر هم به اجبار…با من خوابیده بود… خونریزی ام هزار برابر شده بود!!! از درد نمیتوانستم روی پاهایم بایستم… سمت ماشینش میرود و ثنا هم به دنبالش… لحظه ی آخر،تهدیدم میکند: _فقط دلم میخواد تو امتحان رانندگی قبول نشی…ببین چجوری هم خودتو هم کارتکستو جر بدم…پول اضافه ندارن حروم تو کنم هر جلسه… ثنا شرمنده نگاهم میکند و من با خجالت چشم می دزدم… از سرما در حال یخ زدنم و کوروش بیخیال نمیشود… هم من و هم ثنا امروز امتحان رانندگی داشتیم…هر دو در یک روز ثبت نام کرده بودیم… ولی من کجا و او کجا؟!!!! اویی که روزی چند ساعت با کوروش تمرین میکرد و منی که حتی پایم به جز ماشین آموزشی آموزشگاه کلاج هیچ ماشین دیگری را لمس نکرده بود!!! درد زیردلم…خونریزی زیاد…سرمای وسط زمستان…رمق از پاهایم برده بود اما باید میرفتم… شانسی برای قبولی نداشتم اما رفتنم بهتر بود تا نرفتنم… هنوز طول کوچه را طی نکرده بودم که خونریزی …سرگیجه ی وحشتناکی را دچارم میکند.. چشمانم سیاهی میرود و روی برف های سفت فرود می آیم… _خانوم چی شد؟!سُر خوردی؟!… سرمای زمین و رطوبتش…دل دردم را تشدید میکند اما جان ندارم که از جایم بلند شوم… حال بدم از بی مهریست… بی مهری مردی که جز او کسی را نداشتم… همانجا با همان حال بد اشک میریزم… _خانوم جاییت درد میکنه؟!… اشک هایم را از گونه پاک میکنم و دست زن را میگیرم: _میشه کمکم کنید بلند بشم؟!… به ماشینی که با سرعت سمتمان می آمد نگاه میکنم…دوباره خودش بود…ماشین کوروش… کنارمان ترمز میزند و ثنا هول کرده از ماشین پیاده میشود: _چی شد ماهور؟!…هیییی…پشت لباست خونیه… با چندش برف ها را می تکانم و سمت خانه برمیگردم…صدای کوروش در می آید… _ثنا کارتکستو بردار بیا بریم…هی…توام لباساتو عوض کن بیا میبرم توام… https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 دلش سوخته بود برایم…هزار بار گفته بودم که نمیخواهم…من از ترحم بیزارم… آرام لب میزنم: _نمیام… داخل می‌روم… صدای پیاده شدن و کوبیدن در ماشین را میشنوم… بی توجه به او سمت اتاق مثلا مشترکمان می‌روم…میبینم که به دنبالم می آید: _مگه با تو نیستم ولد چموش؟!… باید می ترسیدم اما دیگر نمیترسم… _گفتم نمیام ولم کن… چمدان کوچکم را روی تخت می اندازم…تنها دارایی ام در این خانه!!! چند تکه لباس…و تمام…چمدان را چنگ میزنم… او هم چمدان را چنگ میزند: _داری چه غلطی میکنی؟!… به عقب هلش میدهم اما دریغ از سانتی جا به جایی… _برو کنار میخوام برم… _تو غلط میکنی… به ستوه آمده بودم: _چیه من برم کسی نیست عقده هاتو روش خالی کنی؟!…دیگه نمیمونم کوروش…برو کنار… چمدان را گوشه ی اتاق پرت میکند: _بتمرگ سر جات… _مگه همه این کارارو نمیکنی که بذارم برم؟!خب الان دارم میرم…برو اونور از سر راهم… ثنا بالاخره وارد اتاق میشود: _دعوا نکنید…صداتون وسط کوچه‌س…زشته… کوروش روی تخت هولم میدهد همزمان با باز کردن دکمه های پیراهنش سمتم می آید: _ثنا برو بیرون… _آخه داداش… _گفتم برو… میرود و در را پشت سرش می بندد… با ترس به کوروش خیره میشوم…دوباره میخواست با من بخوابد؟!!!! دستش کش شلوارم را لمس میکند که با بغض و گریه لب میزنم: _نکن کوروش…درد دارم…خونریزی دارم…حالم خوب نیست… لبخند کمرنگی میزند و شلوارم را کامل پایین می کشد: _پدتو عوض میکنیم…میبرمت امتحان رانندگی… پارت واقعی😭😭😭👇🏼👇🏼👇🏼 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0
Show all...
Repost from N/a
ترسیده از اومدن چکاد تو شلوارم جیش کردم و یه‌گوشه قایم شدم! _نبات کوچولوم؟ پشت مبل چیکار میکنی قربونت برم؟ اشک توی چشمام جمع شد و کمی عقب رفتم. _جلو... نیا. کمی مکث کرد. _چیشده چرا داری گریه میکنی کوچولوی من؟ آروم هق زدم: تو داداشمی چرا منو دزدیدی چکاد؟ اخم ترسناکی روی پیشونیش نشست. _بهت نگفتم دیگه این مزخرفات رو به زبون نیار؟ تو مال منی نبات...! دستم رو روی دهنم گذاشتم و هق زدم. _بذار برم، ازت متنفرم! قدمی به سمتم برداشت و با چشم هایی جدی و سخت نگاهم کرد. _نفهمیدم چه غلطی کردی؟ مگه نمی... با دیدن بدن لرزون و شلوار خیسم بهت زده سرجاش ایستاد. _تو... می دونست من مریضم و زود از همه چیز میترسم اینجوری آزارم میداد. _شلوارت چرا خیسه. ها؟ هردو دستم رو از خجالت روی صورتم گذاشتم و اشکام شدت گرفت. _تو شلوارم جیش کردم! با صدای چرخیدن کلید حیاط با وحشت نگاهش کردم حتما دوستش فرهاد بود! با قدم های بلند و کلافه به سمتم اومد، سریع دستش رو دور پاها و کمرم انداخت و بغلم کرد. _ببین با آدم چیکار میکنی فسقلی! چشمام گرد شد چکاد یه آدم فوق وسواسی بود آخه ‌چجوری... قبل از این که پای فرهاد به خونه برسه با قدم های بلند به سمت حموم رفت و بعد گذاشتنم روی وان و در رو قفل کرد. _در بیار شلوارتو! چشمام گرد شد. _چی؟ نه تو چکاد... یه قدم به سمتم برداشت و سریع شلوار راحتیم رو پایین کشید با خجالت دستمو جلوم گرفتم تا قلبای صورتی روی شورتم مشخص نشه! چشمش که به شورتم افتاد لبخندی روی لبش نشست خواست چیزی بگه که ضربه ای به در خورد. _کجابی چکاد؟ شیر آب گرم رو باز کرد و لب هاش رو به هم فشار داد. _تو حمومم دیگه چه مرگته؟ صداش متعجب شد. _پس نبات کجاست؟ بعد از گرم شدن آب شلنگو آروم روی پاهام گرفتش و شروع به تمیز کردن بین پاهام کرد، خجالت زده پاهامو به هم فشار دادم. _اونم با من تو حمومه... باز کن پاهاتو دختر! هینی کشیدم و چشمام گرد شد. صدای خنده هاش از پشت در بلند شد، دلم میخواست بمیرم. _باشه داداش پس ما مزاحم کارتون نمیشیم... ولی یواش تر زشته! چکاد مکثی کرد و با اخم از بین پاهام بلند شد. _فرهاد گمشو تا نیومدم ترتیب تورو هم ندادم! خون با شدت به گونه هجوم آورد. به محض بسته شدن در به سمتم برگشت. چشم هاش داغ بود و حسابی برق میزد دستشو و لای پاهام کشید و ‌گفت: _خب حالا شورتتو در بیار بذار لای پاتو بشورم نبات کوچولو! https://t.me/+Mk0lsX43SY5mN2E0 https://t.me/+Mk0lsX43SY5mN2E0 https://t.me/+Mk0lsX43SY5mN2E0 https://t.me/+Mk0lsX43SY5mN2E0 https://t.me/+Mk0lsX43SY5mN2E0 من چکادم...!🔥 مرد کله گنده‌ی سگی که تموم دل خوشیم خواهر خوندمه... اون کسیه که تو بغل خودم بزرگ شد ولی قرار نبود دل اون دختر کوچولو واسم بره و با دلبریاش اغوام کنه...!💦 یه روز با اومدنش به خونم کنترلمو از دست دادم و زندونیش کردم تا هرشب...🔥
Show all...
- لای باسنم و یه نگاه می‌ندازی، حس می‌کنم سوخته! بدون اینکه به در نگاه کنم، خم شدم. - قرمز شده پری؟ دست بزرگ و داغی روی سوراخش حس‌کردم.. - سوخته... برات پماد بزنم؟ هین کشیدم و خواستم کمر صاف کنم، اما جاوید اجازه نداد. - کجا کوچولو! مگه برای من باسن قمبل نکردی؟ - ج..جاوید اقا نمی دونستم شمایی! بدون توجه یه انگشتش و....🔥🔞 https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk دختره مدتی خونه همسایه زندگی می‌کنه و یه شب پسر خونه لختی میبینتش و بعد اون هرشب به اتاقش میره و...💦😭❌
Show all...
00:03
Video unavailable
دختره نیم‌وجب قد داشت، اما بدجوری مردونگیم و قلقلک می‌داد! خواستم ازش فرار کنم، ولی توله سگ کارش و بلد بود💦💦 به بهانه ترس از خونه خالی، یه مدت اومد خونه ما... یه شب که می‌دونست حالم بده، دزدکی به اتاقم اومد و...🔥❌ https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk دارای صحنه های بزرگسالان 🔞🍆
Show all...
Gifybot.mp45.53 KB
- لای باسنم و یه نگاه می‌ندازی، حس می‌کنم سوخته! بدون اینکه به در نگاه کنم، خم شدم. - قرمز شده پری؟ دست بزرگ و داغی روی سوراخش حس‌کردم.. - سوخته... برات پماد بزنم؟ هین کشیدم و خواستم کمر صاف کنم، اما جاوید اجازه نداد. - کجا کوچولو! مگه برای من باسن قمبل نکردی؟ - ج..جاوید اقا نمی دونستم شمایی! بدون توجه یه انگشتش و....🔥🔞 https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk دختره مدتی خونه همسایه زندگی می‌کنه و یه شب پسر خونه لختی میبینتش و بعد اون هرشب به اتاقش میره و...💦😭❌
Show all...
00:05
Video unavailable
س‍ک‍س دخ‍ت‍ر دبیرستانی با همسایه خشنش ت‍وی پارتی😱😳 https://t.me/+u6luT1qZDXsyZTRk تو تاریکی دختره رو پ‍اره می‌کنه و صدای اهنگ نمیزاره کسی بشنوه💦
Show all...
animation.gif.mp40.86 KB
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.