هیچ
📚 @hich_365 📚 انواع کتاب های PDF و صوتی بخوانید، گوش دهید، و با ذکر منبع به اشتراک بگذارید. باشد که #هیچ کسی بدون کتاب و مطالعه نباشد...
Show more1 267
Subscribers
-824 hours
-407 days
-22730 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
♪آلبوم سلطان قلب ها از انوشیروان روحانی قطعه پاییز.
• انوشیروان روحانی (زادهٔ ۱ مرداد ۱۳۱۸ در رشت)، آهنگساز و نوازندهٔ ارگ و پیانو و آکاردئون اهل ایران است.
وی از جمله پرآوازهترین، پرکارترین و با اصالتترین آهنگسازان معاصر به شمار میرود که ساخت حدود ۵۰۰ قطعه موسیقیایی از قبیل موسیقی فیلم، ترانه تا قطعات کلاسیک نام او را در کنار بزرگان موسیقی ایران همچون «همایون خرم» و «روح الله خالقی» قرار میدهد.
Discography
Soltan e Ghalbha
#Anoushiravan_Rohani_♡_1
1970-1997
Persian Traditional, Piano
#Instrumental_music
#autumn
@AutumnAU
Paeiz🍂.mp33.42 MB
00:02
Video unavailableShow in Telegram
💫هر شب
💥پنجرہ های ملکوت آسمان
💫بسوی قلبها گشودہ می شود
💥الهی امشب!
💫ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلب های ما ﺑﺰﺩﺍﯼ
💥و نور ایمانت را
💫در دلهایمان جاری کن
💥شب تون آرام و امن
💫فرداتون قشنگ....
🍃 @hich_365
f0eaeea4-af15-4574-9158-8e872b8c7c33.mp40.19 KB
👤 #هفتاد_و_دومین_غواص
📕 #خاطرات جانباز #کریم_مطهری
فرماندهٔ گردانِ غواصیِ جعفر طیّار
✍ نویسنده: حمید حسام
✳️ قسمت 7⃣7⃣
یکروز علی چیتسازیان با تویوتای اطلاعات عملیات سراغم آمد و گفت: «کریم! قول دادی.»
من که تا آن روز تمرین اطاعتپذیری از مافوق را
در درونم تقویت میکردم، پرسیدم: «چه قولی؟»
گفت: «ای نامرد! چه زود یادت رفت!»
من فکر کردم که میخواهد بگوید: «تو نبودی که دربهدر دنبال من میافتادی و اصرار میکردی که من را به اطلاعات عمليات ببر؟ حالا چرا اینقدر سرد و بیتفاوتی؟!»
اما زد به آن روز وداع: «یادته گفتی؛ قول میدم دایی جان، قول میدم؟»
خودم را به آن راه زدم انگار که یادم نیست از چه ماجرایی حرف میزند، گفتم: «علی جان! آرزوم اینه که بیام پیش تو؛ اما اول باید رضایت فرماندهٔ گردانم رو بگیری.»
خندید و چند تار موی زرد چانهاش را با دو انگشت کشید و گفت: «چشم!»
آمد یک گوشه و بعداز یک صحبت کوتاه با حاجحسن تاجوک، گفت: «حله آقاکریم! فردا صبح میآم میبرمت منطقه!»
با شنیدن این جمله از سه جهت خوشحال شدم؛
اول اینکه مزد صبرم را گرفتم و بدون نظر فرماندهم کاری نکردم؛ دوم اینکه به آرزویم یعنی اطلاعات عملیات رسیدم و سوم اینکه یک شب دیگر فرصت بود که شاهد فضای معنوی بچههای گردان مسلمبنعقیل شهرستان ملایر باشم.
فردا صبح علىالطلوع، علی آمد. خودش با سه نفر دیگر پُشت تویوتا نشستند و آنها را به من معرفی کرد؛ با ناصر رضایی از قبل رفیق بودیم؛ ولی دو نفر دیگر را نمیشناختم. یکیشان علی شاهحسینی بود؛
تکنسین هواپیمای اف۴ که قبل از انقلاب در آمریکا آموزش دیده بود و حالا به عنوان یک بسیجی ساده همراه ما بود.
نفر دوم مُصیّب مجیدی نام داشت؛ روستاییزادهای از درّهٔ مُرادبیگ در همسایگی همدان که خودش میگفت قبلاً صافکار ماشین بوده.
برایم جالب بود که علی چیتسازیان این دو نفر را
از کدام گردان جدا کرده و به اطلاعات عملیات آورده؛ اما هرچه بود، نشان از آدمشناسیِ او در انتخاب افراد
با تواناییها و تخصصهای متفاوت داشت.
پُشت تویوتا، با این دو دوست جدید، تا مهران تعریف کردیم. من از مدرسه و بسیج، علی شاهحسینی
از هواپیمای جنگنده و دوران سختِ آموزش در آمریکا
و مُصیّب مجیدی از کشاورزی و باغبانی در درّهٔ مرادبیگ و شاگردی اوستای صافكار.
اما جنس تعريف علی با ما متفاوت بود.
او بهجای اینکه از خودش و گذشتههایش بگوید،
از کار گفت:
@hich_365
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.