17 899
Subscribers
-2224 hours
-2417 days
-58030 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
- این ممه های مرمری
هدیه به شخصِ احمدی...
سلام! من رازم
این اسکلیم که وسط مدرسه صداشو رو سرش گذاشته و داره ممه های مرمرینش رو به معلم فیزیک جذابمون تقدیم میکنه خواهر دوقلویِ منه.خانواده ی ما عینِ شرکت هرمی دو قلو میزاد! من و خواهرم به همراه ننه بزرگ و پدربزرگمون از ولایتمون پاشدیم اومدیم خونهی خالم که اونم دوتا دو قلویِ پسرسکسی داره ساکن بشیم! ما اعین آتیش و پنبه، کارد و پنیر و موش و گربهایم تو یه خونه آتیش میسوزونیم، کل کل میکنیم و از هر کاری واسه گند زدن به اعصاب دوست و آشنا دریغ نمیکنیم! این اکیپ چهار نفره کولاکی از داستان طنز رو به همراه دارن و شما از همون پارت اول میخندین😂👇🏻
https://t.me/+Fvw4xEoBd1Y5M2Q0
4710
Repost from N/a
- این ممه های مرمری
هدیه به شخصِ احمدی...
سلام! من رازم
این اسکلیم که وسط مدرسه صداشو رو سرش گذاشته و داره ممه های مرمرینش رو به معلم فیزیک جذابمون تقدیم میکنه خواهر دوقلویِ منه.خانواده ی ما عینِ شرکت هرمی دو قلو میزاد! من و خواهرم به همراه ننه بزرگ و پدربزرگمون از ولایتمون پاشدیم اومدیم خونهی خالم که اونم دوتا دو قلویِ پسرسکسی داره ساکن بشیم! ما اعین آتیش و پنبه، کارد و پنیر و موش و گربهایم تو یه خونه آتیش میسوزونیم، کل کل میکنیم و از هر کاری واسه گند زدن به اعصاب دوست و آشنا دریغ نمیکنیم! این اکیپ چهار نفره کولاکی از داستان طنز رو به همراه دارن و شما از همون پارت اول میخندین😂👇🏻
https://t.me/+Fvw4xEoBd1Y5M2Q0
2500
Photo unavailable
خیلی پیام میدین این والیپیرای سه بعدی، پاستیلی از کجا میاری انقدر بانمکه برای آخرین باری از اینجا
https://t.me/+BBdf7B_0wEZlOTlk
4020
Photo unavailable
یه جوری سایه های کیوتن که میخوام بخورمشون :)
|سایه کهکشانی🫧 |سایه بستنی🍧 |سایه توت فرنگی 🍓
https://t.me/+MdKkCkMq4e1mOTVk
3000
Repost from 🌿عــــطـــر خـوش ریـحــان 🌿(فاطمه مادحی )
حالا چی کار کنیم شب عروسی اگه خانوادت دستمال بخوان؟ مامانت بفهمه آبرو واسم نمیذاره کوهیار...
کوهیار کتابش را کنار گذاشت و عینکش را جا به جا کرد.
- قرار نیست کسی بفهمه، مگه نگفتی تاریخ عروسی رو با تاریخ پریودیت یکی کنیم؟!
مها با استرس گوشهی لبش را میجوید.
- دور روز بیشتر نمونده من هنوز پریود نشدم.
- خب هنوز دو روز دیگه وقت داری... درسته دیگه؟ میشی دیگه؟
- من استرسی که بشم عقب میفته پریودم... چه خاکی تو سرم کنم کوهیار... پریود نشم چی؟
کوهیار دلش برای این تب و تاب همسرش هم ضعف میرفت. برخاست و بغلش کرد. روی سرش بوسهای کاشت و طبق گفتههای روانشناسش سعی کرد آرامش کند.
- هیچی نمیشه عزیزم، پریود نشدی هم من خودم یه کار میکنم نگران نباش عزیزدلم.
فقط آروم باش... تا من هستم هیچ اتفاق بدی نمیفته.
مها زانوهایش را بغل زده و گهواره وار تکان میخورد.
کوهیار کاملا متوجه شد که او دارد باز دچار همان حالتهای قدیمش میشود...
همان حالت های پَنیک و استرس شدید پس از حادثه ای که بعد از اینکه همسر قبلی اش به خاطر اینکه قربانی تجاوز شده بود رهایش کرده بود میشد...
- عشقم منو ببین... من کوهیارم... خب؟ گذشته تموم شده مها باشه؟ هر چی بوده گذشته. من اون دیوث بیهمه کس نیستم که بخوام اذیتت کنم مها، باشه؟
من تا تهش کنارتم، تا ابد پیشتم. باشه؟ آروم باش عزیزم.
مها همان طور تکان میخورد و زیر لب تکرار میکرد.
- مامانت... مامانت اگه بفهمه من باکره نیستم... مامانت کوهیار... مامانت اگه بفهمه...
کوهیار بغضش را قورت داد و محکم در آغوش گرفتش تا نتواند تکان بخورد. سرش را به سینه چسباند و بوسیدش.
- مامان من هیچ کاری نمیکنه قربونت برم. اصلا خودم الان زنگ میزنم میگم شب عروسی حرف دستمال نزنه. خوبه؟
مها باز با استرس گفت:
- بعد نمیگه چرا؟ بعد چی کوهیار؟ بعد نیمگه چرا؟
کوهیار موبایلش را برداشت و شماره مادرش را گرفت.
- میگم ما قبلا کارمونو کردیم.
مها با اشکهای جاری شده بر گونه نگاهش میکرد. مردانگی هنوز نمرده بود... کوهیار او را زنده کرده بود پس از آن خفت و خواری که شوهرش به او داد و با بی آبرویی ولش کرد.
کوهیار واژهی مرد را برایش معنی کرده بود.
خواست حرفی بزند که مادر کوهیار تلفن را برداشت و کوهیار با لبخند بر لب و غم بر دل برای حال عشقش که هنوز آثار آن زخم کهنه بر روحش بود، به مادرش گفت:
- سلام مامان، زنگ زدم مژدگونی بگیرم ازت... واسه عروست کاچی بیار، پسرت بالاخره دوماد شد!
https://t.me/+nx01iMBe3fJmODc0
https://t.me/+nx01iMBe3fJmODc0
https://t.me/+nx01iMBe3fJmODc0
33000
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.