میمِ ماه ؛

اونجا که نفیسه سادات موسوی میگه: ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ ﺗﻦِ ﺗﻮ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ، ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ!

خِش خش صدای پایِ خزان است یک نفر در را به رویِ حضرت پائیز وا کند..

علیرضا بدیع

پائیز عزیز تَر از جان ؛ رد پایِ آخرین قدم‌های شهریور را از رویِ کاشی هایِ تَهِ حوض پاک می کنم و طاقچه هایِ خانه را گرد گیری.. آویزِ انار خشک را به در آویز می‌کنم، قابِ عکس خاطره ها را بر دیوار می کوبم و دستمال هایِ نارنجی را رویِ میز‌ها پهن.. حیاط را جارو می‌کشم و کَمی آب می پاشم برایِ آمدنت.. برایِ قدمهایت که بر جان می‌نشیند ؛ عود را روشن می کنم و دامَن گل گلی رنگِ‌ام را بر تن .. جورابِ پشمی آب اناریِ ام ، جليقه‌ی سُرخ رنگ و کتونی‌هایِ سرمه‌ای‌ام را در کمد می‌گذارم و برایشان شِعر نجوا می کنم؛ کتابهایَم را ردیف می‌کنم و تندیسِ برگ و لیوانی که عطرِ تو بر رویش می نشیند را ، کنارش جای می‌دهم ‌.. منتظر ، پا برهنه ، رویِ موزائیک هایِ ایوان ؛ کنارِ پنجره های رنگی قدم می‌زنم تا تو بیایی ؛ تا تو را ببویَم ، ببوسم و در آغوش گیرمت! ✍🏻| #مریم_شهباز در انتظارِ پائیز 🍁 @Maryam_shahbaz

• صُبح بخیر آدمها •

تهی آغوش - خالی بودن آغوش از معشوق. محروم از معشوقی که در آغوش گیرد. تنها بی کس بی یار..

آیا هنوز قادر به خندیدن هستی؟ می‌ترسم که خندیدن را در میان این مردمان تلخ‌کام فراموش کنی.. [ نیچه؛ نامه به خواهر ] @Maryam_shahbaz

روزهای آخر شهریور اینجوریه که انگار پائیز پیام داده میگه: بیا خونه برات چای گذاشتم ..

http://t.me/HidenChat_Bot?start=6066534981 حرفِ دلتون رو بزنید؛ خالی کنید افکارتون رو..

به هر که می‌نگرم همچو غنچه دلتنگ است.. صائِب عزیز ؛