معما.

• برای‌جمعه‌های‌پر‌ازانتظار.

همین ماها بودیم که یه زمان این روزا ذوق کتاب دفترای جدیدمون رو هم داشتیم، انگار هرچی قد می‌کشی قد ذوق‌دونت کوتاه‌تر می‌شه.

بخوام میزان کنترل نفسم رو با ذکر مثال بگم اینطوره که دوبار سیب زمینی نگینی سرخ کردم واسه بین برنج تو غذا و الان بار سوم رو امتحان می‌کنم چون دوبار قبل نتونستم و خوردمشون.

ولی مامانم هی می‌گه چرتوپرتا چیه از هویجم عکس داری مثلا

عکس‌هایی که چون فقط خودت داستانشون رو می‌دونی ثبت می‌کنی دوست دارم‌.

اینا هیچی، اینکه نمی‌تونیم از حال قلب آدم‌ها نسبت به خودمون خبردار شیم بد دست و پا می‌بنده.

نه جدی یه حس خوشحالی کنار تو چی بود که دنیا به این بزرگی به ما ندید.

یه جمله‌ی "دلم برات تنگ شده‌"ی ساده چی بود که دنیا حق گفتنش بهت رو به من ندید.

چطور بگم