رمان زندانبان❤️
زندانبان یه رمانه از جنس ذهن مریض نویسنده اش❤ ماجرای دختر و پسری که سرنوشت اونارو مجبور میکنه همدیگه رو بکشن اما...💘 بنرا واقعیه و بهشون میرسیم😉
Show more646
Subscribers
-224 hours
-167 days
-2830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
کاوه شایگان، مردی ثروتمند و قدرتمند با گذشتهای مرموز. وقتی عشق کوچولوشو توی هتلی که خودش مالکش بوده میبینه چشم روی همه چیز میبنده و باوجود اینکه تازه از زنش جدا شده، همون شب یواشکی میره توی اتاق پناه و اونو...
https://t.me/+YLqoB1DpWwBjOTA8
صبح پاک
400
_مامان جون میگه شب اول خیلی درد داره من نمیخوام دردم بگیره عماد!
_بیا بغلم ببینم جوجه!تو دوست نداری مال من بشی؟
_یعنی فقط اینطوری میتونم مال تو شم؟
پوست گردنشو بین لبام میکشم
_هوم..اینطوری مال من میشی..من دوست ندارم عروس کوچولوم درد بکشه ولی فقط اولشه عروسک..بعدش دیگه درد نداره!
_وای عماد..اونطوری نکن یه جوری میشم!
لب هایم را از عمد روی گردنش بیشتر حرکت میدهم
_چطوری میشی فسقلی؟
https://t.me/+HjbKiiUDFjU2MGQ0
صبح پاک
500
Repost from N/a
به نظرت حاجیای که بیرون بودن موی زن و گناه میدونه اگر بفهمه دخترش سینههاشو واسه پسر ناخلف فامیل به نمایش گذاشته چیکار میکنه؟
شهرزاد میخواست بلند شود که کامران یک ضرب برش گرداند و ضربه محکمی به باسنش زد😋💋💕
https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk
1پاک
300
Repost from N/a
Photo unavailable
- نام رمان: رنج نیلو
- خلاصه: عشق نیلوفر به پسرعموش ، پسرعمویی که از زن سابقش خیانت دیده و از دخترا متنفره ، اما این دختر برای جذب عشق سختش به دردسر های عجیبی دچار میشه
ژانر:اروتیک.درام.خشن.صحنه دار🔞
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
24پاک
400
Repost from N/a
شانه هایش را ماساژ داد آراد که پشت سرش بود ،نیم رخ آیسو را دید لپش را بوسسید.
آیسو سرش را چرخاند و لبخندی زد هردو به هم دیکر خیره شدند. آراد نگاهش را برنداشت روی مبل کنارش نشست.
ایسو نفس عمیقی کشید آراد ایسو را به خودش نزدیک کرد و بوسه ای روی،پیشنانیش اش کاشت قلب ایسو بی قراری میکرد مسابقه ای با عقل و مغزش گذاشته است.
ایسو دلخور،گفت:
فکر کردم دوستم نداری!؟
اشتباه فکر کردی!
رفتارت تغیر کرده
نه ایسو.! نه !! منو نگاه کن من یکم بهم ریخته ام! درکم میکنی مگه نه!؟ اره؟!
تو قلب منی! میدونی! هیچکس با قلبش بازی نمیکنه! ایسو من نگرانتم!
من بهت گفتم دور بمون چون نمبخوام بین پدرم پدرت قرار بگیری !.
ایسو نگاه اشک الودش را به اراد دوخت اراد اخم کزده با محبتی که خشم میباربد ایسو را بغل گرفت!
هیس هیس گریه نکن دختر!
من میترسم
قلب اراد ازچی میترسه؟!
از اخر این رابطه !
هیچی نمیشه ! دورت بگردم .پدرت راضی میشع! حتی شده راضیش می..
با صدای شکسته شدن شیشه پنجره که روبه رویشان بود اییسو ترسیده جیغ کوتاهی،کشید، اراد به طرف پنجره حرکت کرد اما ...
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
مثبت 18سال🔞🔞🤤
24پاک
600
Repost from N/a
شوهرشو با یه زن دیگه میبینه🔞🤫
- اوففف کامران....چقدر خوبی توووو...اون زنیکه دهاتی هم اینطوری میکنی؟
او را میگفت؟
- سینههامو بگیررر...محکمتررر.
خواست برود که پایش به چارچوب در گیر کرد و وسط اتاق افتاد
https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk
21پاک
400
Repost from N/a
- اون حرومزاده رو از شکمه زنم در میارید!🥵🔞
اون زنا سرشون رو تکون دادن و به سمتم اومدن که جیغی کشیدم و صدا زدم...
- این بچه ی توعه نامردددددد
خداااااااااااا
دو نفر دستو پاهام رو نگه داشته بودن و اون یکیشون داشت وسایلش رو آماده میکرد...
برگشت طرفم و پاهامو از هم جدا کرد...
- پاهاتو جمع نکن دختر جون
- ولمممممممم کنیددددد کثافطااااااا
جیغ میکشیدم تا ولم کنن، ولی انگار بی فایده بود یک لحظه با فرو کردن تیزیه چیزی درونم جیغه فرابنفشی کشیدم و چشمهام سیاهی رفت...
- آقا کارِ ما تموم شد!
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
700
آرتمیس دختری که طی یه اتفاق غیر منتظره گیر یه باند خلافکار به نام نجوای خاموش می افته!! باندی که بویی از انسانیت نبردن و قتل کردن و شکنجه دادن آدما براشون تفریحه!
درست زمانی که فکر می کنه از شر اون باند خلاص شده ناگهان ورق بر می گرده چی میشه اگه رئیس باند نجوای خاموش از تو خوشش بیاد؟! مردی که همه فکر میکنن یه افسانه است! یه افسانه زنده! مرد جذاب و قدرتمندی که درست لحظه ای که چشمات با یه پارچه بسته است بیاد بالا سرت و سر انگشتاشو روی لبات بکشه و کنار گوشت پچ بزنه
_دیر کردی دختر بد! خیلی وقت بود منتظر بودم بیای پیشم پروانه کوچولو!
و عشقی غیر منتظره شعله ور میشه!!
https://t.me/+cUtXh-6oZyBhNGM0
10پاک
1100
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نینی شیر بده! من چه جوابی باید بهش میدادم کاوه؟
میخندد و از روی تنم بلند میشود. خیره به عضلات برهنهاش میشوم و او دستش را سمت سینههایم میکشاند.
- بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام!
نوازشهایش تنم را مور مور میکند. نالهی خفیفی میکشم و او پوست گردنم را به دندان میگیرد.
- آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت!
دستم به دور گردنش قفل میشود و او آرامآرام پیشروی میکند.
- دلم تنگه برات نیم وجبی، یه امشب بزار بینق و نوق و بیسر خر...
حرفش نصفه میماند. در اتاقمان بیاجازه باز میشود و آوا درحالی که چشمهای خوابآلودش را میمالد کودکانه و بیحال میگوید:
- نینی شیل میخواد مامانی!
https://t.me/+YLqoB1DpWwBjOTA8
ساعت 10 پاک
1100
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.