گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜
به نام آفریننده ی کلام🧿 به قلم: خورشیــــ🌞ـــــد گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜 روایت دختر تنهایی که باید خودش زندگیش رو بسازه... گلاریس به معنای؛ موی بافته شده... هر روز پارت داریم به جز جـمــعـه ها✅
Show more18 394
Subscribers
-1324 hours
-1597 days
-64830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
_ پسرم بهت دست نمیزنه که سک سینه ات هیچ تغییری نکرده دختر ؟
با حرفی که مادر جون میزند با بهت دست از کار میکشم و خجالت زده لب میزنم
_ مامااااااااان
_ چیه مامان مامان اگر دست میزد که تا الان تغییر میکردی دروغ میگم مگه ! پسرم گرگ بارون دیده اس مادر هزار جور رنگ و لعاب دیده چند بار گفتم این چادر و چاقچور وا کن از دورت یکم زنانگی به خرج بده برا مَردت
شهیار که از همان ابتدا در چهارچوب در ایستاده بود و شاهد بحث آنها بود
با دیدن سرخ و سفید شدن های دلبرکش پوزخندی میزند... آخ اگر مادرش میدانست او روزی چندین بار آن تن بقول خودش چادر چاقچور پیچ عروسش را به هزار روش سامورائی می دَرد چه حالی میشد
این دختر لامروت با همین چادر پیچ بودنش امان مرد را بریده بود
_ گفته باشم عروس پس فردا این پسر سرو گوشش جنبید رفت از یکی دیگه بچه پس انداخت نیای پیشم عز و جز کنیا
با حرف مادرش دیگر تاخیر را جایز نمی داند ، جلوتر میرود و تن دخترک چشم رنگی اش را از پشت به آغوش میکشد
و جوری که به گوش مادرش هم برسد در گوش دخترک پچ میزند
_ به مامانم نگفتی عروسش تو تخت چقدر سکسی و هاته؟
سپس دستش را از زیر میز بین پای دخترک میفرستد دخترک هینی میکشد و لبش را به دندان می گیرد
_ هییییییین آقا شهیار مادرتون میبینه
شهیار که حالش حسابی دگرگون شده بود حرکت دستش را تند تر میکند و خمار لاله ای گوش دخترک را به میبوسد
_ ببینه مگه همين الان ازت نمیخواست برام زنانگی کنی ؟هووووم ثمر خانوم !
دخترک بدنش از حرکت دستان مرد سست شده بود و شهیار این را به خوبی احساس میکرد دستش را پس میکشد و با یک حرکت دخترک را روی کولش می اندزاد
مثل فیل و فنجان بودند این دو
روبه مادرش میکند و درحالی که مقصدشان اتاق خوابشان است و ساعتها عشق بازی .... لب میزند
_ مامان جان با اجازتون زنمو میبرم یکم رو پستی بلند هاش کار کنم انگار مورد پسندتون نبوده تا الان حرکتام
چشمکی به صورت بهت زده و سرخ مادرش میزند
_ آخه نیست خانومم ظریفه تا حالا باهاش آروم تا میکردم اما از امروز یه کاری میکنم صدای آه و #ناله هاش نه تنها به گوش شما بلکه به هفت کوچه اونور ترم برسه خیالت تخت
https://t.me/+i-r_36p4vS1kNzQ0
https://t.me/+i-r_36p4vS1kNzQ0
تک پسره جذاب اما یاغی خاندان نکیسا با عالم و آدم سگ اخلاقِ الا یه نفر! عروسک 17ساله ای که از قضا زوری ام وارد زندگیش شده اما مزه اش همون شب اول میره زیر زبون شهیار خان و بدجور مزه میکنه زیر زبونش جوری که هرشب...🔥👇
https://t.me/+i-r_36p4vS1kNzQ0
https://t.me/+i-r_36p4vS1kNzQ0
پارت واقعی رمانشه کپی ممنوع❗️🔞
توصیه ای ویژه 🔴
👍 1
31500
Repost from N/a
جررر عکس لختی خودشو اشتباهی برای رییسش می فرسته🤣
_ خدای من این چیه دیگه؟
با شوک به آلارم نمایان شده در بالای صفحه ام خیره شدم
چند ثانیه پلک زدم تا واقعی بودنش را هضم کنم ..
رییس آن هم این وقت شب ..
چه کاری میتوانست با من داشته باشد ؟
روی نوتفیکیشن ضربه زدم و وارد صفحه چت شدم...
_ خانم آرمان؟
تنها همین را گفته بود .. من هم هول زده بدون اینکه فکر کنم شاید بد نباشد سلامی بکنم نوشتم :
_ بله رییس
چند ثانیه طول کشید تا پاسخم را بدهد
_ فکر نمی کنید بیدار بودن تا این ساعت برای خانم شاغلی مثل شما مناسب نیست ؟
چشمانم گرد شد و خنده ناباوری کردم .. خدای من او خود به من پیام داده و حالا که پاسخش را دادم
مرا بابت بیدار ماندم تا این ساعت بازخواست میکند ؟
با تعجب تایپ کردم :
رییس ؟ مثل اینکه شما به من پیام دادید ها !
منتظر پاسخش ماندم امت با دیدن نقطه های چرخان بالای صفحه فهمیدم که در حال ویس گرفتن است..
وای
ویس می گیرد ؟ آن هم برای من ؟
خدایا در شرکت به اندازه کافی مرا با آن چشمانش از راه به در میکند
حتی در خانه هم راحتم نمی گذارد ؟
صدای کوبش های قلبم بلند تر میشد و وقتی ویسش بر صفحه ظاهر شد به اوج خودش رسید
با حالی عجیب روی آن زدم تا پلی شود و لحظاتی بعد صدای فوق جذاب او در گوشم پخش شد .
خونسرد و با لحن جذابی می گفت :
خانم آرمان درسته من پیام دادم اما دلیل نمی شد که شما این وقت شب بیدار باشید ..
حتما فردا هم مثل همیشه میخواید بگید وای ترو خدا ببخشید آقای فروزنده خواب موندم
اگر فردا دیر کنید من میدونم و شما...!
کارای زیادی باهاتون دارم
از طرفی صدای بم و جذابش از خود بی خودم کرده بود و از طرف دیگر از اینکه ادایم را در آورده بود حرصی شده بودم.
اخمی کردم و بدون فکر ویس گرفتم :
واقعا که رییس...
خوبه فقط سه بار دیر کردم هاا
و بعد ناخواسته با صدای ظریف تر و تخس تری ادامه دادم :
اصلا حالا که اینطور میلتونه دیگه جوابتونه نمی دم و می خوابم.
به ثانیه نکشید ویس جدیدی فرستاد.
خنده ام گرفت...
بدبخت شاید ترسید واقعا قهر کنم و نتواند کار اصلی اش را بگوید.
آن یکی را هم پلی کردم و با هیجانی عجیب به صدای کمی خنده الودش گوش کردم :
صبر کنید خانم آرمان...
و بعد زیر لبی با خنده زمزمه کرد :
چه زود هم بهش بر می خوره
اما خب من شنیدم و آن لحن خاصش باعث شد که دلم بیشتر هوای تپیدن کند ..
با همان پوزخند همیشگی اش ادامه داد :
متاسفم
اما شما جرئت اینو ندارید که جواب منو ندید...میدونید که ؟
چون بلاخره که هم رو میبینیم و اون موقع است که شما باید جواب پس بدید.
لبم هایم را اویزان کردم...دیکتاتور!
ویس گرفتم و با لحنی مظلوم گفتم :
چشم رییس شیر فهم شدم اما آگه کارتونو نگید من نمیتونم بخوابم که
این دفعه پاسخم را دیر تر داد
_ خانم آرمان لطفا پوشه های طرح فراز و تاج رو فردا بیارید شرکت جلسه داریم فردا باهاشون و شما هم طرح های اصلاح شده رو هنوز نیوردید
_باشه رییس میارم آمادن
ویس بعدی بلافاصله آمد :
به هیچ وجه فراموشتون نشه و در ضمن...
بهتره همونطور که گفتید حالا بعد دیدن این پیام بخوابید
امیدوارم فردا نکنید وگرنه...
لب برچیده زمزمه کردم :
زورگو شاید من نخوام بخوابم باید اونوقت کیو ببینم؟
آف شده بود. با یاد آوری چیزی وار عکس ها شدم تا اطلاعات طرحی را که قبلا خواسته بود بفرستم که ناگهان گوشی از دستم افتاد
به زحمت گوشی را از زمین برداشتم.. به صفحه نگاه کردم و با چیزی که دیدم در جا سکته را زدم
_ الان چه کوفتی شد دقیقا ؟
دستم بر عکسی خورده بود و او ارسال شده بود آن هم نه هر عکسی..!
عکس من
در حالی که لب های سرخم میخندید و موهای فر شب گونم کاملا بر سرشانه برهنه ام باز ریخته شده بودند.
خدای من فاجعه بود این عکس را به سارا هم به زور نشان دادم و حالا..!
با وحشت هجوم بردم تا عکس را ندیده پاک کنم که با چیزی که دیدم شوکه شدم...
نه تنها دو تیک آن زده شده بود بلکه ریپیلای هم کرده بود :
واو...
جدا سورپرایز شدم خانم کوچولو!
https://t.me/+nCgAeP-3P3w3YjBk
https://t.me/+nCgAeP-3P3w3YjBk
اینجا یه دختر خانوم اروم و خوشگل داریم که هنر از هر انگشتش میچکه❤️🔥😌
پسرمون هم یه اقای فوق جنتلمنه 🤩
و البته جذاب😎اونقدری که دختر خانوم ما وقتی برای اولین بار به شرکتش میره تا مصاحبه کنه 🤑همچنین مست چشاش میشه که دیگر زمین و زمان از یاد میبره❤️🔥
طوری که فکر میکنه طلسم شده 😅البته آقای جذاب ما به روش نمیاره و استخدامش میکنه 🔥🔥حتی براش یه لقب میزاره و صداش میزنه دخترک عجیب غریب 😁😁و البته ناگفته نمونه که دخترما یه خنده هایی میکنه که دل پسرمون و حالی به هولی میکنه😍❤️🔥دخترک ما به هر زوری هست تو تایم اداری مقابل به قول خودش افسون چشمای اقای جذابون دووم میاره😩
اما هیس...
ایشون خبر نداره شرکت تنها جایی نیست که قراره اونو ببینه🤫🤫
10200
Repost from N/a
#پارت_1
زیر شکمم تیری می کشد، از درد ناله ای سر می دهم!
- جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم.
با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم...
- چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه...
نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم!
دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم.
سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینهام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش میدهد، با صدایی بم زمزمه میکند:
- کاشکی امشب بشه!
دست میان موهایش فرو کردم و پر از بغض لب زدم:
- نمیشه، من بچه دار نمیشم! مامانت روز به روز داره بیشتر فشار میاره!
از بغض صدایم اخم کرده سر بالا میگیرد و پر از حرص و طمع چانهام را میان انگشتهای مردانهاش میگیرد و میگوید:
- شما اینطوری واسم لب تاب میدی نمیگی من یه دور دیگه دلم میخواد ترتیبتو بدم؟ بعدشم من بچه نمیخوام، بخاطر خودت دارم این فشارو تحمل میکنم دردونهی قباد.
اول روی لبهای لرزانم و بعد بالای سینهام را میبوسد و میگوید:
- گریه نکن! لعنت به کسی که اشکتو در میاره!
https://t.me/+WS5JP0NyLWcwZTQ0
https://t.me/+WS5JP0NyLWcwZTQ0
https://t.me/+WS5JP0NyLWcwZTQ0
https://t.me/+WS5JP0NyLWcwZTQ0
https://t.me/+WS5JP0NyLWcwZTQ0
https://t.me/+WS5JP0NyLWcwZTQ0
9200
Repost from N/a
تو حموم زیر دوش بودم و یک لحظه صدای مثل افتادن چیزی از تو اتاقم اومد و ترسیده شیر دوش و بستم!
در حموم و نیمه باز کردم با دیدن در بالکن اتاقم که باز شده بود و صدای ماشین پلیس متعجب شدم و ترسیده در حموم و بستم و تند تند خودمو آبکشی کردم و حوله تن زدم تا ببینم بیرون چه خبره!
اما از در حموم که بیرون زدم و با حوله سمت بالکن رفتم به یک از پشت تو آغوش بزگی فرو رفتم و تا از ترس خواستم جیغ بزنم دست مردونه ای روی دهنم نشست و در گوشم پچ زد:
- هییششش... جوجه کوچولو مهمون ناخونته داری ساکت
قلبم مثل جوجه به سینم میزد و ترسیده تقلا کردم اما تنم و به خودش قفل کرد بود و به خاطر تقلاهام حولم داشت میافتاد اما با دستم محکم گرفتمش وضعیت بدی بود!
هولم داد سمت تختم و در گوشم پچ زد:
- جیکت در بیاد یه گلوله تو سرت خالی میکنم چون اگه پلیسا بریزن این جا هیچی دیگه برای از دست دادن ندارم
و تازه من نگاهم به اسلحه ی تو دستش افتاد و هولم داد سمت تختم و افتادم روی تخت اسلحشو سمتم گرفت و من جرعت جیک زدن نداشتم و تازه نگاهم به مرد چشم ابرو مشکی قد بلندی افتاد که اصلا ظاهرش شبیه دزدا نبود!
کفش چرم و ساعت رولکس و لباسهای مارکش فریاد میزدند من یه آدم پولدارم و من ترسیده خودم و جمع کردم و نگاه اونم روی تن و بدن صورت من میچرخید که غریدم: چشماتو ببند
نیشخندی زد: آخه زیادی سفیدی نمیشه دید نزد خانم مامانی... تو خونتون دیگه کیا هستن!
جوابی ندادم که اسلحشو بالا آورد و ترسیده و تند گفتم: بابام... فقط بابام
-بی هوا ممکن بیاد تو اتاقت؟
سری به چپ و راست تکون دادم که ادامه داد:
-دعا کن که نیاد وگرنه باید به عزاش بشینی
-صدای گلوله تو اتاقم بپیچه پلیسا هر نیستن میریزن اینجا
-آفرین به نکته ی خوبی اشاره کردی
و با پایان جملش از جیب کت چرمش صدا خفه کنی بیرون آورد و اسلحرو دوباره سمتم گرفت و ادامه داد:
-میگفتی؟!
آب دهنمو قورت دادم:
-خیلی خب باشه باشه آروم باش! بزار در اتاقمو قفل کنم بابام اکه یهو بیاد میگم لباس تنم نیست بره
باشه ببین آدم بدی به نظر نمیرسی اصلا برای منم مهم نیست کی هر وقت کوچه خلوت شد برو من هیچی نمیگم تا بری
با پایان جملم اسلحشو آورد پایین:
-پاشو درو قفل کن
سریع از جام پریدم و درو قفل کردم که ادامه داد:
-در بالکنم ببند
در بالکنم بستم و سمتش برگشتم و حولم کوتاه بود و تنمو هی از نگاهش میخواستم بدزدم که ادامه داد: بیا روی تختت حالا
اینبار ممانعت کردم که اسلحرو همراه با صدا خفه کن سمتم گرفت:
-دختر خوبی باش
با تردید روی تختم نشستم که شونمو گرفت و هولم داد به عقب جوری که روی تخت دراز شدم و اون به خودش اجازه داد حولمو کنار بزنه که دستشو چنگ زدم و نالیدم:
-نه! تروخدا نکن من دارم بهت کمک میکنم اگه بهم دست بزنی جیغ میزنم اصلا برام مهم نیست بمیرم دیگه
خیره تو چشمام موند مردونه لب زد:
-نمیخوام بهت دست بزنم مجبورم برای اینکه بعد این که ازین جا رفتم حرفی به کسی نزنی ازت یه آتو داشته باشم
تنها آتویی که میتونم روش حساب کنم عکس از بدن لختت
قول میدمم بعد یک ماه اگه کسی نفهمه من امشب تو اتاقت بودم عکس و پاک کنم
یخ زدم دستشو پس زدم:
-نه نه ترو خدا نه
این بار اخم کرد: جیکت در بیاد یه تیر تو مخت فرو رفته و فکر نکنم با یه جیغ پلیسا بریزن اینجا یا بشنوم فقط تو و بابات مردی و من صبح خروس نخونده ازینجا رفتم و آدما جنازه های شمارو گم و گور میکنن اما نمیخوام این طوری شه پس توام نخواه آفرین دختر خوب
خواست حولمو کنار بزنه که اشکام سرازیر صورتم شد:
-به خدا به کسی چیزی نمیگم
کلافه چشماشو بست: نمیتونم اعتماد کنم
-پس چرا من باید اعتماد کنم؟
آروم غرید: چون مجبوری
و حولمو با حرص کنار زد و اسلحرو درست روی صورتم گرفت و پچ زد:
-جیکت در نمیاد
دستم بود که روی ممنوعه هام نشست و با دستش دستامو پس زد و با گوشی گرون قیمتش بود که ازم عکس گرفت.
دیگه هق هقم دست خودم نبود و باز آروم غرید:
- هیشش بابات الان میشنوه ساکت شو گفتم پاک میکنم من بعد یک ماه این عکسو پاک میکنم اگه عوضی بودم الان انگولکت میکردم ببین کاریت ندارم
حولرو دور خودم پیچیدم و هق هقم دست خودم نبود که صدای بابام اومد:
-دخترم؟ داری گریه میکنی بابا
دستگیره ی در پایین رفت ولی در قفل بود و سریع اسلحه ی مرد سمت در حرکت کرد و سریع جواب دادم:
-چیزی نیست بابا تو حموم سر خوردم افتادم کمرم درد گرفته لباس تنم نیست میام الان بیرون خوبم چیزیم نی یکم نازک نارنجیم میدونی که
-ترسیدم بابا... این پلیسام معلوم نیست چی شده نمیرم ازینجا
هیچی نگفتم و اونم رفت و نگاهم و به نگاه مشکیش دادم و پچ زدم:
-خیلی عوضی
هیچی نگفت کنار تختم نشست:
-پاشو برو لباس تنت کن تو حموم چون دارم میزنم بالا یالا... پلیسا برن منم میرم
و رفت اما اون آخرین دیدار ما نبود!
https://t.me/+No5QTcf1l4Y2YjE0
https://t.me/+No5QTcf1l4Y2YjE0
29200
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.