cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

Gloom

اینجا به هنر می‌پردازیم... من: @olaaghdaryayi https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-812833-3RjDiaP

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
603
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
-1030 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

دوستان، تعظیم می کنم به این نوشته ی سیما و سایر نوشته هاش(چنلش عضو شید😘)
إظهار الكل...
Repost from N/a
• هرصبح که می‌شود ویلیام شروع می‌کند فکر کردن، زمستان،تابستان یا بهار برایش فرقی ندارد. پاییز ها، اوضاع بدتر هم می‌شود. انگار که او به دنیا آمده تا فکر کند. ویلیام مثل خود من از همه فصل ها بیزار است؛ فقط بعضی فصل ها غمگین‌تر است، مثل پاییز. حالا که کم‌کم وقت خداحافظی با کولر هایمان می‌رسد و سرخوشم، می‌خواهم ویلیام را برایتان تعریف کنم. او در کانال کولر زندگی می‌کند. البته ویلیام فقط توی اتاق من دوام می‌آورد و یکبار که پاهای درازش را تا کانال کولر مامان بابا دراز کرده بود کم مانده بود تا تجزیه شود. بین خودمان بماند ولی ویلیام از تخیل تجزیه می‌کند و وقتی کسی برایش داستان نبافد شروع می‌کند به اضمحلال تدریجی، ویلیام ماهیتی شبیه به شادی دارد. ویلیام یک شب در کودکی‌ام، وقتی هنوز انقدر با تاریکی خو نگرفته بودم آمد توی اتاقم. ما خانه های زیادی از شبی که ویلیام پیر و بی تجربه آمد و توی کانال کولر اتاقم جا گرفت عوض کرده‌ایم اما او پا به پای من آمده. حتی توی کانال کولر هتل اردبیل هم داشت برای خودش آواز می‌خواند. می‌دانستید که خانه های اردبیل کولر ندارد؟ حتی توی اوج تابستان ؟ گمان نمی‌کنم. خلاصه حالا من و ویلیام خیلی باهم دوست شده‌ایم،البته او همین مرداد ماه امسال‌ برای خودش مدام چیزی می‌خواند: «دوستتان دارم شدید. به مدت مدید.» و «هیس» و «ساکت» و «بس‌است» برایش اهمیت نداشت. مدام می‌گوید. برای همین من تصمیم می‌گیرم روح‌‌ام را از تن در بیاورم. روح من، برعکس خودم، علاقه عجیبی به انجیر ها دارد. به‌این‌که به آن‌ها نگاه کند. یا این‌که به نجار ها زل بزند. او بارها شده که من را به‌زور برده به بازاری تا زل بزنیم به یک نجار. قبل تر ها کف حیاط ما، پُر از انجیر های درخت انجیرمان بود و گاهی روی آن‌ها دراز می‌کشید. ویلیام، دوست دارد من بخوابم. من چند صباحی است شب‌ها خوب نمی‌خوابم. تا خود صبح چندبار بیدار می‌شوم و انگار از درونم صدای شهربازی می‌آید. نمی‌دانم اضطراب است یا اشتیاق. ویلیام اشاره می‌کند این‌هایی که روی زمین گذاشته‌ام چه هستند؟ جوابش را نمی‌دهم. زیر لب می‌خواند: «دوستتان دارم شدید. به مدت مدید.» بعد آتیش‌پاره‌بازی درآورده و ادای پَر زدن در می‌آورد و جمله‌اش را عوض می‌کند. یک شعر از نظامی می‌خواند. «نه انجیر شد نام‌هر میوه‌ای نه مثل زبیده‌ است هر بیوه‌ای» روح من خوشش می‌آید. اسم انجیر را که می‌شنود شبیه شهر بازی می‌شود. دو انجیر پلاسیده از توی حیاط قدیمی برمی‌دارد و به‌طرف کانال کولر پرواز می‌کند. روح من و ویلیام انجیر می‌خورند. و من یاد گوزن‌ها می‌افتم.یاد پلک های مشوش چشمان قهوه‌ای سنجاب. یاد حرکت دسته‌جمعی آرام فیل‌ها.
إظهار الكل...
👍 1
دیرینه زخم یار، به یاد آر اینک اجاق شعر من است در سرد این سیاه که می‌سوزد و می‌دوزد یلدای درد، بر لب دامان بامداد شاید لهیب کوره‌ی خورشید را برافروزد دیرینه زخم… در بادهای مهاجر چه خوانده‌ای که پژواکش ترجیع بند آزادی‌ست منشور اشک‌هایت ترصیع واژگان برنیم تاج سحرگاهان شعر شبانه‌ات میعاد عاشقان. شاعر گر اعتبار نبخشد بر جمله کائنات شاعر اگر ننگارد دیباچه‌ای ز عشق بر کتیبه‌ی ایام شاعر اگر ندرخشد در این ظلام باید در انجماد سنگ شود سنگ. -نصرت رحمانی
إظهار الكل...
Loris Tjeknavorian - Love For the Fatherland.flac24.39 MB
Photo unavailableShow in Telegram
by flor garduno
إظهار الكل...
New York in the 80s, photographed by Steven Siegel.
إظهار الكل...
إظهار الكل...
یک کلمه ناپدید شده

افکار مانند پرندگان هستند آنهایی که به آنها غذا می دهید به سمت شما سرازیر خواهند شد. @JollyJellyfishbot My Playlist

https://t.me/+iAFHEPnYJpFlM2Y0

زنده باد محمد.
إظهار الكل...
دودوک به یاد آنشب که در کوهستان .. خیره به آسمان بودم .. نغمه های این ساز انگار از آسمان ها به گوش من میرسیدند .. @lnMyOpinion
إظهار الكل...
Duduk Meditation - Memories of Caucasus _ Arme - 5gKhnvPDrbY.m4a41.48 MB
بیزار نبود حداقل حقیقت رو میدید
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.