یک کلمه ناپدید شده
افکار مانند پرندگان هستند آنهایی که به آنها غذا می دهید به سمت شما سرازیر خواهند شد. @JollyJellyfishbot My Playlist https://t.me/+iAFHEPnYJpFlM2Y0
إظهار المزيد632
المشتركون
+924 ساعات
+787 أيام
+14330 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Photo unavailableShow in Telegram
می توانستم چشمانم را ببندم و باور کنم که هرگز از هم دور نبوده ایم. میتوانستم گذشتهای جدید برای یادآوری اختراع کنم."
- لورا نولین
📷 روی دکاراوا
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روانِ پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت
—خیام
شاعر
شاعر تا زمانی که ندای آپولو را نشنیده، برای قربانی مقدس، در بند ضعیف خود به سر میبرد و به توهمات پوچ مردم وابسته است؛ و چنگ مقدس او خاموش است، روحش در خواب سردی شریک است، و از پسران نالایق دنیا، شاید او کمترین است. اما زمانی که فرمان الهی به گوش لطیف او نزدیک میشود، روح شاعر بیدار میشود، آماده، درست مانند عقابی که از خواب بیدار میشود. تمام لذتهای دنیوی او را سرد میکند، از گفتگوهای معمولی دور میماند، و سر بلندش را در برابر گاو مقدس ملت پایین نمیآورد. بیتاب و در حال تفکر، پرواز میکند، پر از صدا و هیجان، تا به سواحل بیابانی و دریاخیز برسد، جنگلی وسیع و پر از نجوا...— الکساندر سرگئیویچ پوشکین
آهنگ
آهنگ از کجا آمده است؟ از اشک، دور، از شکاری که زبان می دهد، از فریاد ضعیف معدن. از کجا، عشق؟ از خاک کوچه، از پیچ، در شیارش گیر کرده است، از لبه ی پای من. مرگ از کجا؟ از دهان وحشتناک جهنم، از روح بی نفس، باد تغییر سو👁️Theodore Roethke
Repost from Gloom
هر چند من خیلی کم میپرسم،
هر چند تو گاهی پاسخ میدهی؛
حتی اگر تو را درست نفهمم،
حتی اگر دیگر حرفت را تکرار نکنی؛
هر چند خیلی اصرار میکنی،
با اینکه خیلی کم عذرخواهی میکنی؛
گرچه نمیتوانم احساساتم را درست نشان بدهم،
هر چند درست قضاوتم نمیکنی؛
با اینکه از همه پنهانم میکنی،
هر چند مرا اصلا نمیبینی؛
هر چند به تو خیلی بیتوجهم،
با اینکه احساس امنیت نمیکنی؛
اگرچه زیاد در پیات نیستم،
هر چند شاید دیگر برنگردی؛
با این که زیاد عاشقت نیستم،
هر چند شاید این را ندانی؛
گرچه زیاد درکت نمیکنم،
حتی اگر خودت را بکُشی؛
هنوز از تو میخواهم
در آغوشت بسوزانیام،
رهاییام بخشی و آزارم برسانی،
ای عشق.
-کارلوس دروموند د آندراده
فراموش میشوی گویی که هرگز نبودهای
فراموش میشوی گویی که هرگز نبودهای مانند مرگ یک پرنده مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش میشوی مثل عشق یک رهگذر و مانند یک گل در شب… فراموش میشوی من برای جاده هستم… آنجا که قدمهای دیگران از من پیشی گرفته کسانی که رویاهایشان به رویاهای من دیکته میشود جایی که کلام را به خُلقی خوش تزئین میکنند، تا به حکایتها وارد شود یا روشناییای باشد برای آنها که دنبالش خواهند کرد که اثری تغزلی خواهد شد … و خیالی. فراموش میشوی گویی که هرگز نبودهای آدمیزاد باشی یا متن فراموش میشوی.محمود درویش
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.