Aixi novels
📚کتابهای کانال: 👸🏼ازدواج سلطنتی: (دیانا) 🧛♂️جلد پنجم انجمن برادری: (فروزان) 🧿ناشناس: https://t.me/Nashenastel_bot?start=u473909130 🧿جوابا: @aixinovels
Show more2 738
Subscribers
-224 hours
-157 days
-6330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Show all...
Hamster Kombat
Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!
61500
یادتونه نات کوین رو براتون گذاشتیم و تبدیل به پول شد؟
بعد از نات کوین که خیلیا جا موندن پروژههای جدیدی اومد مثل همستر و تپ سواپ و...
https://t.me/cexio_tap_bot?start=1716818915966665
اما حالا یکی از جذابترین پروژهها اینه که خیلی راحت تر از بقیهست و بعد از استارت ربات باید بزنین خودش فارم میکنه و راحته.
این فرصت رو از دست ندین❤️🔥
اگر از همستر جا موندین روی این کلیک کنید.😁
91900
ویشس برادر بیرحم و با استعداد، نفرینی ویران کننده و توانایی ترسناکی در دیدن آینده داره. به عنوان عضوی از انجمن برادری هیچ علاقهای به عشق و احساسات نداره، فقط با انجمن لسنینگ میجنگه. اما وقتی بر اثر زخمی مرگبار تحت مراقبت جراحی انسان قرار میگیره دکتر جین ویتکام مجبورش میکنه درد درونیش رو بفهمه و مزه لذت واقعی رو برای اولین بار در زندگیش بچشه.
تا اینکه سرنوشتی که خودش انتخاب نکرده اون رو به آیندهای میبره که...
#پنجمینجلدازمجموعهبینظیرانجمنبرادریخنجرسیاه🧛♂️🗡
❗️علاقه مندان از هم اکنون میتوانید با واریزِ 50 تومان به شماره کارتِ 6219861909894676 به نام ریحانه یغمائی و ارسال فیش واریز به آیدیِ
@nik9cr
رمان رو خریداری بفرمائید❗️
عیارسنج عاشق بیقید و شرط.pdf9.55 KB
76740
باچ اونیل یه جنگجوی بالفطرهست. پلیس سابق دایره جنایی، تنها آدمی که اجازه پیدا کرده وارد حلقه انجمن برادری خنجر سیاه بشه. میخواد بیشتر وارد دنیای خون آشامها بشه_ بخشی از جنگ با لسرها. هیچ چیز برای از دست دادن نداره. قلبش متعلق به خونآشام اشراف زاده زیباییه که امکان نداره بهش برسه. اما اگه نمیتونه ماریسا رو داشته باشه حداقل میتونه کنار برادرها بجنگه، غافل از اینکه سرنوشتش با ماریسا گره خورده و...
#چهارمینجلدازمجموعهبینظیرانجمنبرادرانخنجرسیاه🧑✈️🧛♀️
❗️علاقه مندان از هم اکنون میتوانید با واریزِ 45 تومان به شماره کارتِ 6219861909894676 به نام ریحانه یغمائی و ارسال فیش واریز به آیدیِ
@nik9cr
رمان رو خریداری بفرمائید❗️
پ.ن:
{لازم به ذکره که رمان بار اول توسط فرد ناشیای ترجمه شده که خراب کرده بود کتاب رو و الان دوباره ترجمه شده و خیلی جاها داستان کلا عوض شده، علاقهمندان مجموعه فرصت خوندنشو از دست ندین:)}
عیارسنج عاشق آشکارشده.pdf6.93 KB
66730
#عاشق_بیدار_شده❣️
داستان #نجات بلا توسط زسادیست، #جنگجویی که قبلا #برده خون بوده و سال ها مورد #آزار جنسی بانو قرار #گرفته، و هنوز هم #زخم های گذشته رو با خود حمل میکنه.
#تنها همراهش #خشم و تنها چیزی که باعث #شهوتش میشه به #وحشت انداختن دیگرانه.
تا زمانی که با #بلا آشنا #میشه و ...
به گفته خوانندگان این کتاب هیجان انگیزترین در بین مجلد انجمن برادری ست!
#سومینجلدازمجموعهبینظیرانجمنبرادرانخنجرسیاه
❗️در صورت علاقه از هم اکنون می توانید با واریزِ 38 تومان به شماره کارت 6219861909894676 به نام ریحانه یغمائی و ارسال فیش واریز به آیدیِ
@nik9cr
فایل کامل رمان را دریافت کنید❗️
عیار سنج عاشق بیدار شده.pdf3.61 MB
60230
#عاشقبیقیدوشرط
#816
و به این معنی بود که از این به بعد زندگیاش این طور خواهد بود:
فقط کالبدی خالی بود که در کنار خاکستر معشوقش میخوابید.
و بدون شک در میان گریههایش صدای باچ و ماریسا را شنید که از راهرو گذشتند، صدای مکث آنها پشت در اتاق خوابش را شنید و بعد صدای بستن در اتاق خودشان آمد.
هیچ صدای سکسی از دیوار بین اتاقها شنیده نشد، نه تاج تخت تکان میخورد و نه نالههای تو گلویی به گوش رسید.
درست همانطور که پیشبینی کرده بود.
در سکوتی که ایجاد شده بود وی گونههایش را پاک کرد و بعد به دستهایش نگاه کرد.
دست چپش به خاطر آسیبی که به آن زده بود هنوز کمی درد میکرد.
و دست راستش مثل همیشه میدرخشید...
و اشکهای رویش به خاطر تابش دستش سفید به نظر میرسیدند مثل عنبیههای چشمهایش.
وی نفس عمیقی کشید و به ساعت نگاه کرد.
تنها چیزی که او را به نفس کشیدن وا میداشت رسیدن شب بود.
او حتما تا الان خودکشی میکرد...
تفنگش را بر میداشت و داخل دهانش میگذاشت و سرش را از عقب متلاشی میکرد...
اگر شب در پیش نبود.
58050
#عاشقبیقیدوشرط
#815
وی نه تنها میتوانست افکار آنها را در سرش بشنود، بلکه میدانست باچ ماریسا را با سوتین مشکی و شلوار جین آبی روی تختشان تصور میکند.
و ماریسا هم باچ را تصور میکرد که شلوار جین آبیش را در میآورد و سرش را بین پاهایش میگذارد.
وی میدانست که تا شش دقیقه دیگر باچ آب پرتقالی که ماریسا در دست دارد را میگیرد و روی میز میگذارد.
باچ آن را میریخت زیرا لیوان را گوشه مجله ورزشی میگذاشت، و آب پرتقال روی شلوار جین ماریسا میریخت.
پلیس این را بهانه میکرد تا او را از راهرو رد و کاملا لخت و برهنه کند.
فقط آنها سر راهشان، مقابل درب اتاق وی میایستادند و حس و حال رابطه جنسی را از دست میدادند.
با چشمهایی غمگین به رختخواب میرفتند و در سکوت یکدیگر را در آغوش میگرفتند.
وی بازویش را روی صورتش گذاشت و بدون اختیار گریه کرد.
رویاهایش برگشته بودند.
نفرین آیندهبینیاش برگشته بود.
تقاطع زندگیاش را پشت سر گذاشته بود.
54550
#عاشقبیقیدوشرط
#814
«فصل پنجاه و دوم»
ویشس قبلا هرگز گریه نکرده بود.
در تمام عمرش به هیچ عنوان گریه نکرده بود.
بعد از آن همه بدبختی که پشت سر گذاشته بود، به این نتیجه رسیده بود که بدون مجرای اشکی به دنیا آمده است.
و اتفاقاتی که الان افتاده بودند هم چیزی را تغییر نداده بود.
وقتی که جین در آغوشش مرده بود گریه نکرده بود.
زمانی که درون مقبره سعی کرده بود دستش را به عنوان قربانی قطع کند و دردش بسیار غیرعادی بود هیچ اشکی نریخته بود.
وقتی مادر منفورش او را از کاری که میخواست بکند کنار زده بود، گونههایش خشک بود.
حتی زمانی که اسکرایبورجن دستش را روی بدن جین گذاشته و او با گیجی نگاه کرده بود که معشوقش به خاکستر تبدیل شد اشکی نریخته بود.
ولی حالا داشت گریه میکرد.
برای اولین بار از زمان تولدش، اشکها روی صورتش جاری شده و بالشش را خیس میکردند.
گریهاش زمانی شروع شد که تصویری از باچ و ماریسا روی کاناپه اتاق نشیمن پیت، به ذهنش آمده بود.
واضح... کاملا واضح و شفاف.
62650
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.